آخرین اخبار
facebook Telegram RSS ارسال به دوستان نسخه چاپی
کد خبر : 193190
تاریخ انتشار : 24 مهر 1395 11:14
تعداد بازدید : 2501

جایگاه هویت فرهنگی ایران در فضای جهانی شدن

در سه دهه اخیر، بسیاری از کشورهای شرقی یا کشورهای در حال توسعه که بخش مهمی از هویت فرهنگی آن ها در حوزه موسیقی معنا پیدا می کند، نه تنها تحت تاثیر موسیقی علمی غرب قرار گرفته اند، بلکه نسل جوان در این جوامع هم به شدت از موسیقی های روزمره غربی تاثیر پذیرفته است. بر این اساس، آرام آرام رویکرد موسیقی ملی این کشورها به این سمت رفته که آن ضوابط و فواصل موسیقی که در کشورهای خودشان معنی پیدا می کرد، به فراموشی سپرده شده و در حقیقت موسیقی غرب که موسیقی پایدار و ریشه داری برای آنان نیست، در حال جایگزین شدن با موسیقی ملی آنان بشود.

برای درک و فهم این اتفاق نامحسوس اما به شدت تاثیرگذار بر فرهنگ جوامع، می توان به موسیقی ایران در سی سال گذشته پرداخت. درواقع گروه های ارکستری که در زمینه موسیقی ردیف، دستگاهی یا ملی کار می کردند، به طور تدریجی حذف شدند و در عمل گروه های دیگری روی کار آمدند که مورد استقبال نسل جوان قرار گرفتند. یک بخش این استقبال مربوط به تاثیر رسانه های دیداری و شنیداری دیجیتالی است که در عصر کنونی رایج شده و به دلیل گستره وسیع جهانی که دارند، نه تنها به راحتی در میان جوامع مختلف رشد کرده اند، بلکه تا دورافتاده ترین نقاط نیز نفوذ کرده و بر طیف وسیعی از افکار عمومی ملل تاثیر گذاشته اند، ضمن اینکه هیچ گونه کار فرهنگی جایگزینی هم برای آن ها به وجود نیامده است تا حداقل این دو روند در کنار یکدیگر قرار بگیرند و هرکدام تاثیرگذاری خود را داشته باشند. بنابراین با حذف آن گروه های ارکستری، این گونه از موسیقی های رایج که اکنون به طور وسیعی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی منتشر و پخش می شوند، حضور پیدا کرده اند. به ویژه در کشور ما نیز موسیقی با اما و اگرها یا حاشیه ها و خط قرمزهایی روبه رو بوده که اساسا برای تولید و عرضه آن هم ورود پیدا نکردند. به همین دلیل صحنه خیلی خالی بوده تا آن موسیقی های غیرعلمی، زودگذر و دیجیتالی به راحتی بتوانند جایگزین موسیقی ملی کشور بشوند. مهم ترین بخش منفی این تحول این است که متاسفانه نسل جوان که سازنده فردای جامعه هستند، کاملا به این نوع موسیقی جدید نزدیک شده اند و در اصل از موسیقی ملی که بخشی از هویت فرهنگی شان در موسیقی کلامی شان متجلی است، دور شده اند. در حقیقت بخش های مهمی مانند لالایی ها و بسیاری از موسیقی های نواحی مختلف ایران که هویت ریشه های فرهنگی مردم کشور است، آرام آرام به فراموشی سپرده می شود و موسیقی های جایگزین نیز به این فراموشی کمک زیادی کرده است. می توان گفت موسیقی های امروزی در عمل فرهنگ محلی و ملی کشور را شست و شو می دهند و درواقع تاثیر بلند مدت آن هم پاک شدن بخشی از هویت فرهنگی از ذهن نسل بعدی است که قطعا آن را به یاد نخواهند آورد یا حداقل انگیزه و جاذبه ای برای آنان نخواهد داشت. 
البته بخش منفی و تراژدی این موضوع این است که موسیقی بخش مهمی از فرهنگ عمومی یک سرزمین است که مهم ترین بخش آن طی قرن ها و هزاره ها باقی مانده است. ممکن است بخش های دیگر هنر مانند نقاشی تغییراتی پیدا کند و بتوان آن ها را در موزه ها دید، ولی چون تداوم آن در نسل های بعدی به عنوان یک مسیر تاریخی ارزیابی می شود، پس رسوبات فرهنگی اش هم بسیار ضعیف است. ولی موسیقی به دلیل آن جریان اجتماعی و نفوذ عاطفی عمیق تر و به علت ترکیب آن با ادبیات که بخش پرچم فرهنگی ایران است، در حقیقت یک نوع عیار مهم برای حفظ هویت فرهنگی کشور محسوب می شود. بنابراین به نظر می آید که اکنون نوعی خطر بسیار جدی در زمینه موسیقی ملی کشور مشاهده می شود. به ویژه در این چند دهه گذشته که مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور افزایش یافته که در بین نسل های دوم و سوم از مهاجران ایرانی یا فرزندان آنان که در خارج از ایران متولد شده اند، پیوندشان با موسیقی ایران یا بخش های دیگری از فرهنگ کشور مانند متل ها، داستان ها، قصه ها، اشعار و ادبیات که باز هم با موسیقی آمیخته است، کمرنگ می شود و از آن جدا می شوند. بنابراین در داخل کشور هم هرچند که هنوز رگه های کم رنگی از موسیقی اصیل ایرانی مشاهده می شود، اما پس از مدتی قطعا این پیوندهای اندک هم از بین خواهد رفت. 
از همین روی به نظر می آید بسیاری از کشورهایی که در این شرایط قرار دارند، سیاست های فرهنگی شان را در اولویت قرار داده و حتی آن را بر سیاست های اقتصادی و سیاسی ترجیح می دهند. آن ها تلاش می کنند تا این ریشه ها را که بخش های مهمی از هویت فرهنگی شان و در اصل امنیت کشورشان محسوب می شود، نگهداری کنند تا بتوانند در جامعه بین المللی به عنوان عنصری مستقل از جهات مختلف حضور داشته و از این التقاط فرهنگی دوری کنند. پس کشورهای بسیاری ازجمله چین و هند مبادرت به تدوین سیاست های فرهنگی در عصر جهانی شدن کرده اند. حتی چین زمانی که احساس کرد بخش موسیقی غربی می تواند به بخش های دیگر حوزه فرهنگی اش لطمه بزند، تلاش کرد تا به گونه ای به موسیقی ملی اش رسیدگی کند. من به یاد دارم که زمانی در سازمان ملل یک گروه بزرگ ارکستر از چین دعوت شده بود که البته بخشی از هزینه آن را خود دولت چین می داد. چینی ها در این مراسم از  انواع سازهایی که در موسیقی علمی و کلاسیک غرب وجود دارد، به صورت سنتی استفاده کردند. یعنی چینی ها مبادرت به ساختن انواع سازهای بادی، زهی و ضربی غربی، اما به شکل سنتی آن کرده اند، هرچند شکل آن فرق می کند ولی پیوندی را در این موضوع نگه داشته اند. درست مانند این است که فرد ایرانی بتواند انگلیسی صحبت بکند؛ ولی درنهایت هویت و فرهنگ ایرانی دارد. به این ترتیب چینی ها در زمینه موسیقی خود زیرساخت هایی را درست کرده اند تا بتوانند از هویت خودشان در جامعه بین المللی نگهداری کنند. اتفاقا تمام امتیاز کشورها در جامعه بین المللی در همین تفاوت هاست. 
اگر کشورها می توانستند شبیه یکدیگر بشوند، آن وقت امتیازات شان از بین می رفت. در جامعه بین المللی هر کشوری با یک امتیاز و برجستگی ویژه ای شناخته می شود. ویژگی منحصر به فرد و برجسته ایران در جامعه بین المللی با «شعر» شناخته شده است. حال اگر ما این ویژگی ممتاز ایران را از دست بدهیم، در مجموعه ملل جهان محو و ناپدید می شویم. پس هر کدام از کشورها تلاش می کنند به نوعی این برجستگی ها را داشته و حفظ کنند، ضمن اینکه تلاش می کنند تا در سایر حوزه های دیگر هم خودشان را ارتقا بدهند تا در جامعه بین المللی حرفی برای گفتن داشته باشند. به ویژه اینکه هنرمند تلاش می کند با استفاده از ابزار و تکنیک های هنری آن منویات ذهنی متفاوت خود را که ریشه در فرهنگ ملی اش دارد، به تصویر در بیاورد تا با جهان ارتباط برقرار کند. نقاشی چینی، موسیقی هندی، شعر ایرانی و نمایش فرانسوی و...  همه در جهت این است که فرهنگ آن کشور از طریق آثار هنرمندانش و به طریق های مختلف تجسمی، صوتی، شعر و نمایش به سایر ملل جهان منتقل بشود. بنابراین هنر یک بخش از زبان معنوی و زبان ملت هاست که در جامعه بین المللی ورود پیدا می کند، آنان را متمایز می کند تا بتوانند با  برجستگی های ویژه آن زبان، تاریخ و تمام آن چیزهایی را که سرگذشت و سرنوشت خودشان بوده، توضیح بدهند.
پس به نظر می آید که گام نخست این است که ابتدا به تحول جهانی شدن و استفاده از شبکه های اجتماعی و فضای مجازی در عصر کنونی توجه بشود؛ زیرا اصلا تحول کوچکی نیست. اینکه همه کشورها در مسیر جهانی شدن تلاش می کنند تا بخش های برجسته ای از هویت فرهنگی شان را حفظ کنند، به این دلیل است که هویت ها درواقع شخصیت های فردی هر کشوری در جامعه بین المللی هستند که باید از آن مراقبت و پاسداری شود. درست مانند یک خانواده بزرگ که هر فردی در آن دارای شخصیت خودش است، ولی در عین حال همه می توانند با هم ارتباط داشته باشند به ویژه کشورهایی مانند ایران که دارای سابقه تاریخی و دیرینه ای هستند و ریشه های بسیار ژرفی دارند و بسیاری از کشورهای جهان که شاید عمر حضورشان در جامعه بین المللی 200 یا 300 سال بیشتر نباشد، باید از فرهنگ ایرانی وام بگیرند نه اینکه ما از فرهنگ آنان وام بگیریم. اکنون شرایط ما طوری شده که داریم جذب آن فرهنگ ها می شویم درحالی که آن ها به ریشه های فرهنگی ما غبطه می خورند و فکر می کنند ما چه توانایی هایی داشته ایم و چه توانایی هایی داریم و چرا از آن به درستی استفاده نمی کنیم. به نظر می رسد که این نخستین موضوعی است که می تواند اعتبار و ظرفیت کشورها را در جامعه بین المللی برای ارتباط برقرار کردن تحکیم کند و پایه های مهمی بشود تا کشورها بتوانند با آن شخصیت محکمشان، حقوق خودشان را در جامعه بین المللی به دست بیاورند. کسانی که نمی توانند از این ظرفیت ها و سرمایه هایی که در دست دارند، به درستی استفاده بکنند، طبیعی است که در شرایط بسیار ضعیف تری هم می توانند در جامعه بین المللی حضور پیدا کنند. 

 دکتر محمد سریر، دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه تهران، دکترای اقتصاد از دانشگاه وین و فوق لیسانس آهنگسازی از آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای وین است. وی عضو سیاسی سابق وزارت امور خارجه بوده که در سال ۱۳۸۲ بازنشسته شده است. نمایندگی در سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (یونیدو)، آژانس بین المللی انرژی، سرپرستی امور کنسولی سفارت ایران در وین، سرپرست امور کشورهای خاور دور وزارت امور خارجه، عضویت و سرپرستی گروه مطالعات انرژی و اقتصاد بین الملل و رایزنی علمی و فرهنگی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو
 از جمله سمت های وی در وزارت امور خارجه بوده است. 


نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :